کتابخانه عمومی آزادگان لیسار
کتابخانه عمومی آزادگان لیسار

کتابخانه عمومی آزادگان لیسار

مسابقه خاطره نویسی


از سوی اداره کل امور فرهنگی نهاد؛

دومین دوره مسابقه خاطره نویسی کتابداران و اعضای کتابخانه های عمومی کشور برگزار می شود

اداره کل امور فرهنگی نهاد دومین دوره مسابقه خاطره نویسی مخصوص کتابداران و اعضای کتابخانه های عمومی کشور را برگزار می کند.

 

 به گزارش روابط عمومی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، اداره کل امور فرهنگی نهاد به منظور بهره گیری از تجارب کتابداران در زمینه های گوناگون علمی، پژوهشی و کاربردی با اهدافی چون تقویت قدرت نگارش، شناسایی و پرورش استعداد نویسندگی، استفاده از آثار فاخر در تولید فیلم نامه و سایر محصولات فرهنگی و... اقدام به برگزاری مسابقه خاطره نویسی میان کتابداران و اعضای کتابخانه های عمومی می کند.

گفتنی است، کتابداران، کودکان و نخستین تجربه های برخورد با کودک، اندیشمندان و نویسندگان در کتابخانه، کتابدار به عنوان مشاور امین، ارزشمندترین تجربه کاری، کتابداران و خیرین کتابخانه ساز، اهدای کتاب، کتابداران و جایگاه شغلی؛ اجتماعی؛ آموزشی، کتابداران و دنیای مجازی، کتابدار و خانواده، اعضاء کتابخانه، نخستین تجربه حضور، وقایع و اتفاقات جالب، دوستان کتابخانه و من و کتابدار، موضوعات دومین دوره مسابقه خاطره نویسی کتابداران و اعضای کتابخانه های عمومی کشور است.

متقاضیان شرکت در این مسابقه می بایست آثار خود را در تا بیست دوم بهمن 93 به ادارات شهرستان و یا اداره کل امور فرهنگی نهاد کتابخانه های عمومی کشور از طریق مراجعه حضوری و یا از طریق آدرس پست الکترونیکی khatereh@iranpl.ir ارسال کنند.

 

دکتر عبدالحسین زرین کوب

http://www.adyannet.com/sites/default/files/media/image/zartosht/12433.jpg



دکترعبد الحسین زرین کوب، ادیب، مورخ، اسلام شناس، ایران شناس، محقق و نویسندۀ بزرگ معاصر، در 27 اسفند ماه 1301 شمسی در بروجرد، چشم به جهان گشود.


تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد. سپس در کنار تحصیل در دوره متوسطه به تشویق و ترغیب پدر که مردی متدین بود، اوقات فراغت را صرف فراگیری علوم دینی و حوزه ای نمود و ضمن تحصیل فقه و تفسیر و ادبیات عرب، به شعر عربی هم علاقمند شد. گرچه تا پایان سال پنجم متوسطه در رشته علمی تحصیل می کرد با این حال کمتر کتاب تاریخ و فلسفه و ادبیاتی بود که به زبان فارسی منتشر شده باشد و او آن را مطالعه نکرده باشد. به دنبال تعطیلی کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر برای ادامه تحصیل به تهران آمد و رشته ادبی را برگزید و در سال 1319 تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد و با وجود آنکه کتابهای سالهای چهارم و پنجم متوسطه ادبی را قبلاً نخوانده بود در میان دانش آموزان رشته ادبی سراسر کشور، رتبه دوم را به دست آورد.

با بازگشایی مجدد دانشگاهها در سال 1320، دکتر عبدالحسین زرین کوب در امتحان ورودی دانشکده حقوق شرکت کرد. با آنکه پس از کسب رتبه اول ،در دانشکده ثبت نام هم کرده بود، اما به الزام پدر، ناچار به ترک تهران شد. در همان ایام، علی اکبر دهخدا که ریاست دانشکده حقوق را به عهده داشت، از اینکه چنین دانشجوی فاضلی را از دست می داد، اظهار تأسف کرده بود.
دکتر زرین کوب پس ازترک دانشکده حقوق به زادگاه خود بازگشت و در خرم آباد و بعد در بروجرد به کار معلمی پرداخت، کاری که به تدریج علاقه جدی بدان پیدا کرد.در دوران معلمی، از تاریخ و جغرافیا و ادبیات فارسی گرفته تا عربی و فلسفه و زبان خارجی و حتی ریاضی و فیزیک و علم الهیات، را تدریس کرد.

سرانجام اشتیاق به تحصیل بار دیگر او را به دانشگاه کشاند.
در سال 1324، پس از آنکه در امتحان ورودی دانشکده علوم معقول و منقول و دانشکده ادبیات حایز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. به هر تقدیر، عبدالحسین زرین کوب در سال 1327 به عنوان دانشجوی رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شد و سال بعد وارد دوره دکترای رشته ادبیات دانشگاه تهران گردید و در سال 1334 از رساله دکترای خود با عنوان (نقد الشعر، تاریخ و اصول آن) که زیر نظر بدیع الزمان فروزانفر تألیف شده بود با موفقیت دفاع کرد.
پس از اخذ درجه دکترا، از سوی استاد فروزانفر، برای تدریس در دانشکده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 یا رتبه دانشیاری، کار خود را دانشگاه تهران آغاز کرد و به تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و مجادلات فرق، تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم پرداخت.

دکتر زرین کوب در سال 1330 در کنار عده ایی از فضلای عصر همچون عباس اقبال آشتیانی ،سعید نفیسی، دکتر معین،پرویز ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریاب، برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دایرة المعارف اسلام (E1) طبع هلند، دعوت شد.

او در ایام تحصیل در تهران، چندی نزد حاج شیخ ابوالحسن شعرانی بپرداخت و با مباحث حکمت و فلسفه، آشنایی بیشتر یافت. از همان روزگار با فلسفه های معاصر غربی نیز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نیز علاقمند گردید. استاد که از قبل با زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی آشنا شده بود در سالهای جنگ دوم جهانی، با کمک بعضی از صاحب منصبان ایتالیایی و آلمانی که در آن ایام در ایران به سر می بردند، به آموزش این دو زبان پراخت. در سال 1323 نخستین کتاب او به نام (فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران) در بروجرد منتشر شد، در حالی که در این هنگام، حدود چهار سال یا کمی بیشتر از تاریخ تالیف کتاب می گذشت.

وی که از زمان شروع تحصیلات دانشگاهی به عنوان دبیر در دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخته بود. از سال 1328، سردبیری مجله هفتگی مهرگان را نیز عهده دار شد که با وجود وقفه هایی، این همکاری تا پنج سال تداوم یافت. در سال 1335 با رتبه دانشیاری، کار خود را در دانشگاه تهران آغاز و به تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و مجادلات فرق، تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم پرداخت. در همین سال، برای مدت کوتاهی نیز امور مربوط به انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب را به عهده گرفت. پس از دریافت رتبه استادی دانشگاه تهران (1339 ش)، دکتر زرین کوب چندی نیز در دانشسرای عالی تهران ونیز در دانشکده هنرهای دراماتیک تدریس کرد.
مدتی هم در موسسه لغت فرانکلین با مجتبی مینوی به همکاری مشغول شد. در این میان، یکچند سردبیری مجله راهنمای کتاب را پذیرفت (1342 ش)، و فصل خاصی برای ارائه ادبیات معاصر ایران در مجله به وجود آورد. با این حال همکاری وی با نشریات ادواری داخلی به اینجا محدود نمی شود و فعالیت علمی استاد در انتشار مجلاتی همچون سخن، یغما، جهان نو، دانش، علم و زندگی، مهر و فرهنگ ایران زمین، چشمگیر است.

در سالهای 1347 تا سال 1349 در آمریکا به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرنیستون به تدریس علوم انسانی پرداخت،سپس به دانشگاه تهران انتقال یافت و در دو گروه تاریخ و ادبیات مشغول به کار شد.

فعالیتها

سفرهای علمی متعدد استاد به اروپا، امریکا، جمهوریهای شوروی(سابق)، هند، پاکستان و کشورهای عربی، در دیدار از کتابخانه ها، موزه ها و موسسات علمی، و تهیه عکس از بعضی نسخه های خطی فارسی و عربی گذشته است. طی همین سفرها وی با جمعی از دانشمندان و نویسندگان بزرگ ایرانی و خارجی آشنائی نزدیک یافت.

دکتر زرین کوب در بسیاری از مجامع و مجالس علمی جهانی شرکت کرده و به عنوان نماینده ایران به ایراد سخنرانی پرداخته است. از این میان پنجمین کنگره اسلامی در بغداد، بیست و ششمین کنگره بین المللی شرقشناسان در دهلی نو، کنگره بین المللی علوم تاریخی در وین، کنگره تاریخ ادیان در ژنو، مجلس بزرگداشت حافظ شیرازی در دوشنبه تاجیکستان، کنگره بزرگداشت نظامی گنجوی در ایتالیا و بعدا در امریکا، مجمع عمومی سردبیران طرح تاریخ تمدن اقوام آسیای مرکزی در پاریس، کنگره بزرگداشت مولوی در مونیخ، کنگره جهانی بزرگداشت خواجوی کرمانی در کرمان، و کنگره همکاریهای اقوام آسیای مرکزی در تهران، تعدادی از این مجالس را شامل می شود.

دکتر زرین کوب در 24شهریور 1378 به دلیل بیماریهای قلب و چشم درگذشت.

آثار



تصویر

با کاروان حله، شعر بى دروغ، شعر بى نقاب، از کوچه رندان، سیرى در شعر فارسى، سر نى، بحر در کوزه، پله پله تا ملاقات خدا، پیر گنجه در جست‌وجوى ناکجاآباد، از نى‌نامه (برگزیده مثنوى معنوى)، دو قرن سکوت، تاریخ ایران بعد از اسلام، فتح عرب در ایران (به زبان انگلیسى در تاریخ ایران کمبریج)، تاریخ مردم ایران (دو جلد)، روزگاران ایران، دنباله روزگاران ایران، روزگاران دیگر، ارزش میراث صوفیه، فرار از مدرسه، جست‌وجو در تصوف ایران، دنباله جست‌وجو در تصوف ایران، در قلمرو وجدان، شعله طور (درباره زندگى حلاج)، بنیاد شعر فارسى، ادبیات فرانسه در قرون وسطى، ادبیات فرانسه در دوره رنسانس، متافیزیک، شرح قصیده ترسائیه خاقانى، فن شعر ارسطو، ارسطو و فن شعر و ...

امیر کبیر قهرمان وطن

امیرکبیر مردی با آرمانهای بلند، پیشقراول مبارزه با استعمار
بیستم دی ماه مصادف است با شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر، ستاره بی نظیر تاریخ ایران زمین که صد و پنجاه و اندی سال پیش به عنوان صدراعظم ایران درخشید و در کمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. آشپززاده ای که به دلیل استعدادش مورد توجه قرار گرفت و توسط قائم مقام، والامقامی آگاه و وطن پرست شد.

میرزا تقی ‌خان فراهانی از نوادر تاریخ کشور ماست. روحیه اصلاح طلب و عشق عمیق وی به استقلال و آزادی و اقتدار ملت مسلمان ایران، زمانی به فریاد دادخواهی ملت مظلوم لبیک گفت، که می‌رفت تمامی ثروت و عزت کشور برای همیشه در کام جهنمی استعمار و استکبار جهانی بلعیده شود. زمانیکه دربار فاسد پادشاهی و رجال سیاسی سر سپرده، مزدورانه و مزورانه علناً سنگ بندگی طاغوت‌های شرق و غرب را به سینه می‌زدند و بی‌شرمی و گستاخیشان به حدی رسیده بود که حتی کوششی در اختفای بندهای اسارت و یوغ بندگی و بردگی خویش نمی ‌نمودند. امیرکبیر در برابر دشمنان دین و مجریان سیاست استعماری، یک تنه قیام کرد و پوزه استکبار و عمّال داخلیش را به خاک مالید.

طی حدود یک قرن و نیم که از شهادت امیر به دست جیره‌خواران و سر سپردگان طاغوت می‌گذرد، دوست و دشمن در ستایش از این روح آزاده و شخصیت مقتدر سخن گفته‌اند. همه متفق ‌القول اعتراف کرده‌اند که ”مصلحی“ چنین تشنه اصلاح، ”سیاستمداری“ چنان شیفته استقلال و ”زمامداری“ چنین خیرخواه ملت، نه تنها در تاریخ دو هزار و چند ساله ایران بلکه در تاریخ جهان، کم نظیر و کمیاب می‌باشد. اصلاحات داخلی در زمینه اعتلای فرهنگ، تنظیم اقتصاد و تطهیر عرصه سیاست کشور، اقدامات در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور که طی سه سال و اندی صدارت میرزا تقی‌خان امیر کبیر انجام گرفت، تماماً شایسته تحسین است.

سرگذشت امیرکبیر و اهداف اصلاحی و ضد استکباری این مرد سیاسی لایق، این مسلمان متدیّن و وظیفه شناس و ... و مصلح بزرگ دینی و اجتماعی و نقش استکبار جهانی در سرکوبی، عزل، تبعید و سرانجام شهادت وی از آن رو شایسته مطالعه و بررسی است که پرده از خیانت‌ها و جنایت‌های استعمارگران شرق و غرب در کشورهای عقب نگاه داشته شده برداشته و ما را وامی‌دارد که هر چه مصمم‌تر و با آگاهی هرچه بیشتر به دسیسه‌های استکبار جهانی پی‌ ببریم.

میرزا تقی خان امیرکبیر یا میرزا محمدتقی خان امیرکبیر، پسر مشهدی قربان هزاوه‌یی فراهانی نوه تهماسب بیک است. (مشهدی قربان طباخ اشراف آن زمان که بعدها به طور اختصاصی طباخ آشپزخانه میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ قائم مقام فراهانی شد). میرزا تقی خان امیرکبیر در خانواده‌ای از طبقات پایینی ملت ایران در روستای هزاوه به دنیا آمد و با حفظ این امتیاز در دامان یکی از بهترین‌ و اصیل‌ترین خاندان‌های آن روز ایران تربیت یافت و رشد نمود.

هزاوه در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک و در مجاورت فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت. کربلایی محمد قربان در سلک نوکران میرزا عیسی قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزی رسید و در زمان میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم و صدر اعظم محمدشاه مقام نظارت در آشپزخانه را احراز کرد و در اواخر عمر ”قاپوچی“ قائم مقام شد. حشر و نشر میرزا تقی خان با فرزندان خانواده قائم مقام از سویی و استعداد و دقت نظر امیرکبیر از سوی دیگر از او شخصیتی می‌سازد که نظیر آن در عصر قاجار کمتر دیده می‌شود. راه یافتن امیر کبیر به کلاس درس فرزندان قائم مقام در حالی که امثال او حق تعلیم و تعلم نداشته‌اند و تعبیراتی که قائم مقام در خصوص او به کار می‌برد، عظمت شخصیت امیرکبیر را در همان دوران طفولیت نشان می‌دهد. او از هوش سرشاری برخوردار بود. گویند: امیر در کودکی هنگامی که ناهار فرزندان قائم مقام را می آورد، برای باز پس بردن ظروف در حجره می ایستاد و آنچه معلم به ایشان می آموخت ، فرا می گرفت. روزی قائم مقام به آزمایش پسرانش آمد و هر چه از آنان پرسید، ندانستند. اما امیر جواب داد. قائم مقام پرسید: تقی تو کجا درس خوانده ای؟ عرض کرد: روزها که غذای آقازاده ها را می آوردم ، ایستاده می شنودم ، قائم مقام انعامی به او داد، نگرفت و گریه کرد . به او گفت چه می خواهی؟ امیر عرض کرد: به معلم امر فرمایید درسی را که به آقازاده ها می دهد به من هم بیاموزد . قائم مقام پذیرفت و معلم را فرمود تا به او نیز بیاموزد.

ویژگیهای شخصیت امیرکبیر
امیر، درشت و تنومند، خوش قیافه و با سیمای گشاده و هوشمند بود. گویند در جوانی به کشتی علاقه داشت ، به زورخانه می رفت و منش پهلوانان را دارا بود. راست گفتار و درست کردار بود. پیگیری امور کشور برایش از هر کاردیگری ، حتی سلامتی خود ، مهم تر می نمود. چشمان نافذی داشت . اعصابی قوی داشت و به گاه بروز سختی ها بسیار خونسرد بود. حق شناس بود و هرگز بر مقامی که دست یافته بود، غره نشد. بی جهت کسی را عزیز نمی داشت و کوچکترین خدمتی درنظر او جلوه می کرد. چون از سلامت نفس برخورداربود ، در برابر سفرای خارجی بسیار با غرور برخورد می کرد و تلاش سفرای روس و انگلیس در از بین بردن او، از همین برخوردها منشأ می گرفت . لباس او ساده بود ، جبه بر تن می کرد و کلاه مستوفی گری را قدری بلند تر نموده ، بر سرمی نهاد . او پابند مسائل شرعی بود و نماز وروزه را به جا می آورد ، دعا و زیارت عاشورا می خواند . عادت به قلیان کشیدن داشت، اما تا آخرعمراز سلامت کامل بدنی برخوردار بود. امیر به خانواده خود علاقمند بود و نسبت به مادرش همواره مهری سرشار داشت.

امیر چون به سن رشد رسید در دستگاه قائم مقام و دستگاه محمدخان زنگنه امیر نظام، وارد خدمات دولتی گردید. تحریر و نویسندگی در محضر این دو شخصیت، آغاز کار امیرکبیر است. بعد از مدتی لشکر نویسی در سال 1251 هجری قمری به شغل و لقب مستوفی نظام در لشکر آذربایجان منسوب و ملقب گردید. بعد از سمت استیفا به وزیر نظامی فرمانده کل قوا می‌رسد و بعد از مدتی با جلوس ناصرالدین شاه بر تخت، محمدتقی خان، به لقب امیرکبیری، اتابکی و نائبی درآمد. در حالی که منصب صدارت و امیر نظامی را داشت. حسادت امثال میرزا آقاخان نوری و دسایس او همراه با مهدعلیا در این هنگام علیه امیرکبیر در شاه اثری نکرد و ازدواج امیر کبیر با خواهر تنی ناصرالدین شاه یعنی عزت الدوله اوضاع را کمی به نفع امیرکبیر آرام کرد. امیرکبیر سرگرم اصلاحات کلی شد در حالی که مملکت سخت گرفتار طغیان ناشی از هرج و مرج اواخر دوران محمدشاه بود.

اقدامات امیر کبیر در زمان صدارت
یکی از اقدامات وی ایجاد نظم در جامعه بود ؛ در پی نظمی که او در جامعه برقرار کرد کمتر ظالمی قادر بود بر بیچارگان فقیر تعدی کند، دزدی و هرزگی و شرارت را درجامعه به حداقل رسانید . در شراب اثر مستی نماند، جماعت اوباش که سابق به یک جرعه شراب ، چند نفر را زخم می زدند، تا حدی بر چیده شدند.

امیر رسم رشوه و بست را برانداخت و کمتر کسن جرأت داشت رشوه دریافت کند ، یا آن که گناهکاری به بست برود.

رسم قمه کشی را برانداخت . در تهران رسم بود که جوانان قمه می بستند. وی گفت: هر که می خواهد قمه ببندد، اما آن کس که تیغ ازغلاف بیرون آورد، چه کسی خواهدبود؟

به دنبال این سخن هر چه در شهر نزاع می شد کسی جرات تیغ کشیدن از نیام را نداشت و چون مردم پس از یک ماه چنین دیدند، قمه بستن را ترک کردند.

امیر برای تمیشت امور به خزانه خالی مملکت، سروسامان داد و حقوق بسیاری از درباریان و وابستگان آنها راقطع کرد و همچون قائم مقام، برای شاه نیز" پول توجیبی" مقرر نمود.

از دیگر اقدامات مهم امیرکبیر، تأسیس اداره آگاهی بود . او برای آن که از روابط کارگزاران و مأموران دولت با مردم مطلع باشد اداره ای مخصوص و سرّی تشکیل داد که مشخصات کارکنان آن کاملاً مخفی بود . مأموران این اداره در لباس چوپان، گدا، فروشنده دوره گرد، راهزن و ... همه جا نفوذ داشتند و هر جا کار خلافی از کسی سر می زد، بی درنگ امیر را با خبر می کردند. در واقع امیر به جای دو چشم و دو گوش ، هزاران چشم و گوش داشت.

وی جهت بسط عدالت، محاکم شرع را به علمای صالح سپرد ، رسم شکنجه را برانداخت و با نوآوری در عرصه سیاست ، سعی کرد مردم را با علوم جدید آشنا سازد.

او مایه کوبی آبله را اجباری ساخت و هر کس از بیماری آبله می مرد، بستگان او را پنج تومان جریمه می کرد.

ایجاد چاپارخانه برای مرسولات پستی از دیگر اقدامات امیر بود. ایجاد میدان توپخانه و عمارت آن و همچنین سبزه میدان تهران، که قبلاً محل اعدام افراد خاص بود نیز، از دیگر کارهای عمرانی وی به شمار می آید.

نکته جالب توجه در تیزبینی امیر، ساختن خانه برای مردم بود ، او دویست خانه در بیرون شهر بنا کرد.

تاسیس مدرسه دارالفنون و راه اندازی نخستین روزنامه در ایران به نام وقایع اتفاقیه ، دو گام بزرگ دیگر امیر بود ، ایجاد کارخانه های پارچه بافی ، شکر ریزی ، چینی و بلورسازی، کاغذ سازی ، چدن ریزی و فلزی از دیگر کارهای مثبت امیر بود.

امیر کبیر این مرد نامدار در دوران صدارت خویش اقدامات بسیاری را برای ملت و کشور خویش انجام داد.

آنچه همواره نام امیر کبیر را در نهضت علم و دانش ماندگار خواهد کرد، همانا تأسیس مدرسه دارالفنون به سبک جدید و استخدام معلمین و استادان خارجی است که در کنار آنها اساتید برجسته ایران هم بودند و تدریس می‌کردند. گرچه بعد از تأسیس این مدرسه آنچه امیرکبیر در زمان حیاتش در نظر داشت متحقق نشد و حسودان امیرکبیر چون میرزا آقاخان نوری سلطه و نفوذ یافتند و اغراض و امیالشان را در این امر مهم دخالت دادند، از جمله بردن صد نفر شاگرد از شاهزادگان به نزد ناصرالدین شاه تا در این مدرسه تعلیم یابند. افسوس که یک روز پس از عزل امیرکبیر، معلمان فرنگی وارد تهران می‌شوند و گویی او را در حال توقیف ملاقات می‌کنند. میرزا آقاخان نوری با وجود آمدن معلمان از فرنگ، هنوز سعی در تعطیلی دارالفنون دارد که ناصرالدین شاه مخالفت می‌کند.

سرانجام دشمنی امثال آقاخان نوری و مهدعلیا و... و نادانی ناصرالدین شاه باعث شد تا در 20 محرم 1268 هجری قمری، امیرکبیر از صدارت معزول شود و در 25 محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتی برکنار گردد و چند روز بعد به کاشان تبعید شود. سرانجام به فرمان نامرد روزگار ناصرالدین شاه به دست نالایقی چون حاج علیخان مراغه‌یی معروف به حاجب‌الدوله به طرز فیجعی در حمام فین کاشان به لقاء حق برسد.

بارالها! او را که در راه اعتلای دین تو ، برای رفاه و آسایش ملت و در جهت بالندگی کشور خویش گام برداشت ، قرین رحمت خود فرما

 

به مناسبت 17 ربیع الاول



http://www.jonbeshnet.ir/sites/default/files/media/image/docs/209198_83mF9se3.jpg


ماه ربیع الاول، سومین ماه تاریخ هجری قمری و از ماه‏های معروف و سرنوشت ساز تاریخ اسلام است.

حوادث و رویدادهای مهمی در این ماه به وقوع پیوست که سرنوشت بشریت را دگرگون ساخت، بدین جهت از جایگاه مهم و ویژه‏ای برخوردار است و مسلمانان عالم همیشه آن را با دیدگاه خاصی می‏نگرند.
گرچه ربیع الاول بسان سایر ماه‏های سال توأم با حوادث تلخ و شیرین و رویدادهای تأسف بار و سرورآفرین است، ولیکن با وجود چند رویداد حزن‏انگیز، در نزد شیعیان، اما به خاطر وقایع شادی آفرین از ایام مسرت بخش و دلنواز محسوب می‏گردد.
بدین منظور در این مقال تنها به چند رویداد خاطره‏انگیز و شادی آفرین در صدر اسلام و تاریخ پرافتخار تشیّع اشاره می‏کنیم و آن‏ها عبارت اند از :
1 ـ میلاد فرخنده پیامبر اسلام(ص)؛
2ـ ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه(س)؛
3ـ هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص)؛
4ـ نزول آیه جان نثاری در شأن امام علی(ع)؛
5ـ میلاد مسعود امام جعفر صادق(ع).
میلاد فرخنده پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)
(17 ربیع الاول نخستین سال عام الفیل ـ 53 سال پیش از هجرت ـ)
حضرت محمد(ص)، آخرین پیامبر الهی در 17 ربیع الاول از پدری به نام عبدالله بن عبدالمطلب و مادری به نام آمنه بنت وهب دیده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال منوّرش، جهان تیره و تاریک؛ به ویژه عربستان را روشن گردانید.
پدرش عبدالله پیش از تولدش به همراه سایر بازرگانان قریش، جهت سفری تجاری عازم شام گردید و در بازگشت از شام، در یثرب (مدینه منوّره) بیمار شد و در همان جا درگذشت و به دیدار نوزاد خویش توفیقی نیافت.
وفات عبدالله، دو ماه و به روایتی هفت ماه پیش از تولد فرزندش حضرت محمد(ص) بود.
آمنه که به تقوا، عفت و پاکیزگی در میان بانوان قریش معروف بود، پس از تولد نور دیده‏اش چندان در این دنیای فانی زندگی نکرد. وی دو سال و چهار ماه و به روایتی شش سال پس از میلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از یثرب، در مکانی به نام «ابوا» بدرود حیات گفت و در همان مکان مدفون شد.
رسول خدا(ص) پس از تولد، در کفالت جدش عبدالمطلب ـ بزرگ و سید قریش مکه ـ قرار گرفت. عبدالمطلب ابتدا جهت شیر دادن آن حضرت را به «ثویبه» (آزاد شده ابولهب) سپرد، ولی پس از مدتی وی را به «حلیمه دختر عبدالله بن حارث سعدیه» واگذار کرد.
حلیمه، در ظاهر اگرچه دایه وی بود، ولی در حقیقت به مدت پنج سال از او مراقبت و در حقّش مادری کرد.
پیامبر اسلام(ص) از دوران کودکی دارای دو نام بود: یکی «محمد» (که جد بزرگوارش برای وی برگزید) و دیگری «احمد» (که مادر ارجمندش آن را انتخاب کرده بود).
از امام صادق(ع) روایت شد که ابلیس، پس از رانده شدن از رحمت الهی، می‏توانست به هفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهای آسمانی را گوش دهد، تا این که حضرت عیسی(ع) دیده به جهان گشود، از آن پس، ابلیس از سه آسمان فوقانی ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پایین‏تر، رفت و آمد می‏کرد. ولی چون حضرت محمد(ص) به دنیا آمد، ابلیس از تمام آسمان‏ها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گردید و غیر از او، تمامی شیاطین نیز با تیرهای شهاب از آسمان رانده شدند.
هم چنین روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص) چند مسئله اتفاق افتاد: ایوان کسرا شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت، آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد، دریاچه ساوه خشک گردید، بت‏های مکه سرنگون شدند، نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگ‏ها را روشن کرد، انوشیروان (پادشاه ساسانی ایران) و مؤبدان بزرگ دربار وی، خواب‏های وحشتناکی دیدند آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و پس از استقرار در زمین گفت: «الله اکبر و الحمد لله کثیرا، سبحان الله بکرةً و اصیلاً»
گفتنی است که تاریخ نگاران و سیره‏نویسان شیعه و اهل سنت، با این که در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و می‏گویند که آن حضرت در اول عام‏الفیل، برابر با سال 570 میلادی و در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود، ولی درباره روز تولد اختلاف نظر دارند. شیعیان، معتقدند که رسول خدا(ص) در روز جمعه، مصادف با 17 ربیع الاول به دنیا آمد و اهل سنت می‏گویند که تولد وی روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول بوده است.1
در نظام جمهوری اسلامی ایران، به خاطر احترام به دیدگاه علمای شیعه و اهل سنت و جهت ایجاد وحدت و هم دلی میان تمام مسلمانان جهان، از 12 تا 17 ربیع الاول، هفته وحدت اعلام گردیده و مسلمانان عالم این هفته را گرامی می‏دارند.
اما این که سال تولد پیامبر(ص) را عام‏الفیل می‏نامند، بدین جهت است که دو ماه و هفده روز پیش از تولد پیامبر(ص)، یعنی در نخستین روز محرم سال 570 میلادی، فیل سواران «ابرهه» به مکه هجوم آورده و قصد نابودی کعبه و مسجدالحرام را نمودند، ولی با معجزه شگفت الهی سرکوب شدند.
ماجرای این واقعه عظیم از این قرار بود که ابرهة بن صباح یکی از جنگ جویان حبشی که با پشتیبانی‏های بی‏دریغ نجاشی حبشه و قیصر روم بر یمن استیلا یافته و درصدد ترویج و تبلیغ مسیحیت در یمن و تمامی شبه جزیره عربستان برآمده بود، کعبه را مانع هدف‏های خویش می‏دید. بدین جهت، برای تخریب آن و وادار کردن عرب‏های حجاز به مسیحیت، به مکه هجوم آورد و سپاهیان بی‏نزاکت وی در حالی که سوار بر فیل بودند، به سوی خانه خدا کعبه یورش بردند، ولی هنوز پای آنان به مسجدالحرام نرسیده بود که فوجی از پرندگان، از سمت دریا پدیدار شده و آنان را از آسمان سنگ باران کردند. در اندک مدتی تمامی سپاهیان وی به وضع فجیعی کشته شدند و تنها تعداد اندکی از آنان با زخم‏های جانکاه، عقب نشینی کرده و به سوی یمن فرار نمودند.2
قرآن کریم به داستان ابرهه و فیل سواران حبشی اشاره کرد و سوره ویژه‏ای را به نام الفیل نازل فرمود.
ماجرای اصحاب فیل، یکی از بزرگ‏ترین رویدادهای عصر جاهلیت در عربستان بود، بدین لحاظ مبدأ تاریخ عرب‏ها قرار گرفت و تا پیش از تعیین تاریخ هجری قمری، از این تاریخ استفاده می‏نمودند.
ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه(س)
(10 ربیع الاول سال 25 عام الفیل ـ 28 سال پیش از هجرت ـ)
حضرت خدیجه، دختر خویلد بن اسد، پیش از ازدواج با رسول خدا(ص) در آغاز با عتیق بن عائذ ازدواج کرد و از او دارای فرزندی به نام جاریه شد. پس از مرگ عتیق، با ابوهالة بن منذر اسدی ازدواج نمود و از او نیز دارای فرزندی به نام هند بن ابی هاله شد. پس از مرگ ابوهاله، خدیجه بنت خویلد از دارایی‏های خویش و دارایی‏های شوهران گذشته‏اش، اقدام به سرمایه گذاری تجاری و اقتصادی کرد. لذا دارایی‏های خود را به مضاربه داد و ثروت زیادی به دست آورد و از توانگران و ثروتمندان معروف عرب شد. آن چنان که نقل شد، تعداد هشتاد هزار شتر، کالاهای بازرگانی کاروان‏های او را جا به جا می‏کردند.
بزرگان قریش و ثروتمندان عرب، تمایل زیادی به ازدواج با وی نمودند. از جمله عقبة بن ابی معیط، ابوجهل، و ابوسفیان از وی خواستگاری نمودند، ولی همه آنان را رد کرد و دست رد به سینه شان زد و هیچ تمایلی به ازدواج دیگر از خود نشان نداد. اما از روزی که حضرت محمد(ص) با پیشنهاد عمویش حضرت ابوطالب (ع) حاضر شد که با خدیجه بنت خویلد پیمانی بسته و از مقداری از دارایی‏های وی به شرط مضاربه تجارت کند، قضایا دگرگون شد و خدیجه برای ادامه زندگی خویش، راه دیگری برگزید. حضرت محمد(ص) با دارایی خدیجه و به همراه دو تن از غلامان وی، اقدام به سفر بازرگانی به سرزمین شام نمود و در این سفر، خریدو فروش خوبی به عمل آورد و سود فراوانی به دست آورد و همه آن‏ها را پس از بازگشت به مکه، تحویل خدیجه نمود و تنها به سهم خویش قناعت کرد.
خدیجه، که از امانت داری امین قریش و صفا و صمیمیت وی به وجد آمده و خوش‏رفتاری و خوش اخلاقی وی را از دو غلام خویش شنیده بود، مبهوت رفتار و کردار حضرت محمد(ص) گردید و عشق وی را در قلب خویش زنده کرد. از آن سو، حضرت محمد(ص) به سنینی رسیده بود که می‏بایست ازدواج می‏کرد. عمویش «حضرت ابوطالب(ع)» و همسر عمویش حضرت فاطمه بنت اسد(س) در پی یافتن همسری شایسته برای او بودند.
خدیجه (س) که از تصمیم آنها باخبر شده بود نفیسه دختر علیه را به نزد پیامبر(ص) فرستاد و عشق و علاقه خویش نسبت به آن حضرت و آمادگی ازدواج با وی را ابراز نمود. پیامبر اکرم(ص) با عمویش ابوطالب(ع) در این باره مشورت کرد و همگی از آن استقبال کردند.
بدین منظور، ابوطالب(ع) به همراه تعدادی از بزرگان بنی‏هاشم به نزد خویلد بن اسد و به روایتی نزد ورقة بن نوفل عموی خدیجه رفت و خدیجه را برای حضرت محمد(ص) خواستگاری کردند.
درخواست آنان از سوی خدیجه و عمویش پذیرفته شد وعقد نکاح آن دو جاری شد و مهریه خدیجه، چهارصد دینار تعیین گردید که خود وی، آن را ضامن شد. بدین ترتیب در دهم ربیع الاول سال 25 عام الفیل (28 سال پیش از هجرت) ازدواج آن دو بزرگوار برگزار شد.
خدیجه به هنگام ازدواج با رسول خدا(ص)، چهل ساله بود و پیامبر(ص)، بیست وپنج ساله.
خدیجه کبرا در خانه پیامبر(ص) دارای شش فرزند شد که عبارتند از: قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه زهرا (سلام الله علیهم اجمعین) که تمام آنها، جز فاطمه زهرا (س) پیش ازبعثت پیامبر(ص) به دنیا آمده بودند و تنها فاطمه(س) پس از بعثت به دنیا آمد و خیر کثیری برای عالمیان شد.3
هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص) از مکه به مدینه منوّره
(اوّل ربیع الاوّل نخستین سال هجری قمری)
پیامبر اکرم(ص)، سیزده سال در مکه معظمه، مردم را به یکتا پرستی و دین مبین اسلام دعوت کرد و در این راه، سختی‏های فراوانی متحمل گردید و اهالی مکه، به ویژه قریش، (که طائفه بزرگ و سرآمد طایفه‏های دیگر بود و خود پیامبر(ص) نیز به همین طایفه نسبت داشت) با آن حضرت و یارانش به مخالفت و دشمنی پرداخته و با شدیدترین وجه ممکن، آنان را آزار و شکنجه دادند. پی آمد چنین سخت‏گیری هایی، سه سال محاصره پیامبر(ص) و آل‏عبدالمطلب در شعب ابی طالب، دوبار مهاجرت مسلمانان به حبشه و کشته شدن چندین تن از یاران پیامبر(ص) و شکنجه توان فرسای گروهی از آنان به دست قریشیان مشرک بود.
اهالی مکه پس از درگذشت حضرت خدیجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)، بر دشمنی خویش افزودند و حتی قصد جان پیامبر(ص) را نمودند. از سوی دیگر تعدادی از اهالی یثرب در همان سال‏های غربت و تنهایی پیامبر(ص) در ایام حج با وی و اهداف بلند دینش آشنا شده و پس از بازگشت به یثرب، به تبلیغ آن پرداختند. مردم یثرب، رفته رفته به اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد، تعداد زیادی به نزد رسول خدا(ص) رسیدند و به دست مبارک وی، مسلمان شده و با آن حضرت پیمان بستند. امّا در مراسم حجّ سال سیزدهم بعثت، گروهی از حاجیان یثربی که تعدادشان هفتاد و سه مرد و زن بود، در اواسط ایام تشریق و در محل عقبه در سرزمین منی، ایمان آورده، و با آن حضرت پیمان بستند، تا از وی و یارانش همانند خانواده و طایفه خویش پشتیبانی کنند.4
پس از گذشت ایام حج و بازگشت اهالی یثرب به سرزمین خویش، مهاجرت مسلمانان مکه به سوی یثرب آغاز گردید. آنان به دستور پیامبر(ص) به دور از چشم مشرکان قریش به صورت فردی و گروهی عازم یثرب شدند. به طوری که در مکه معظمه، جز پیامبر(ص) و تعدادی اندک از
یارانش و گروهی از زنان و مردان کهن سال و از کار افتاده، کسی باقی نماند. پیامبر(ص) بیش از هر زمان دیگر، در یکی دو ماه آخر اقامتش در مکه، احساس تنهایی و خطر می‏کرد. سرانجام سران قریش در واپسین روزهای ماه صفر، تصمیم به کشتن پیامبر(ص) گرفتند.
آنان در «دارالنّدوة» که مجلس شورای اعیان و اشراف آنان بود، جلسه‏ای برگزار کرده و پس از تبادل نظر و گفت‏وگوهای زیاد، به کشتن پیامبر(ص) از سوی نمایندگان تمام طوایف قریش رأی دادند و شب اوّل ربیع الاوّل را برای این کار برگزیدند.
شب موعود فرا رسید، پیامبر(ص) برای فریب مشرکان، حضرت علی(ع) را به جای خویش در بسترش خوابانید و خود، از خانه خارج و با ابوبکر از مکه گریخت و در غار «ثور» که در جنوب مکه و در نقطه مقابل مدینه قرار داشت، پناه گرفت.
مشرکان، پس از هجوم به خانه پیامبر(ص) و مشاهده علی بن ابی طالب(ع) در رختخواب آن حضرت، خشمناک‏تر شده و به تعقیب آن حضرت پرداختند و برای پیدا کردن وی، صد شتر جایزه تعیین نمودند، ولی هرچه تلاش کردند، به وی دست نیافتند.
آن حضرت پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربیع الاول به سوی مدینه هجرت کرد و در دوازدهم همین ماه وارد مدینه شد و مورد استقبال باشکوه اهالی مدینه قرار گرفت.5
درباره تاریخ هجرت پیامبر(ص)، حدیثی از ذریّه پاکش حضرت امام علی بن الحسین(ع) نقل می‏کنیم:
مرحوم کلینی(ره) در کتاب شریف «الکافی» از ابن محبوب، از هشام بن سالم، از ابی حمزه، و او از سعد بن مسیّب روایت کرد: از امام علی بن الحسین(ع) پرسیدم: روزی که علی بن ابی طالب(ع) مسلمان شد، چند ساله بود؟
آیا وی هیچ گاه مبتلا به کفر و شرک شده بود؟ امام فرمود: هنگامی که خداوند سبحان، پیامبر اکرم(ص) را به نبوت برانگیخت، علی(ع) ده ساله بود و در آن زمان، کفر و شرکی نداشت و در لحظه نخست، به خدا و پیامبرش ایمان آورد و بر تمامی مردم در ایمان به خداو رسولش و نماز خواندن با پیامبر(ص) به مدت سه سال پیشی گرفت. وی نخستین کسی بود که با پیامبر(ص) نماز می‏خواند و نماز مسلمانان در آن زمان در هر وقت، دو رکعت بود.
البته این نماز تا آخرین روزهای حضور پیامبر(ص) در مکه معظمه به همین مقدار بود و پیامبر(ص)، علی(ع) را جانشین خویش در اموری که از عهده دیگران بیرون بود، قرار می‏داد و بیرون رفتن پیامبر(ص) و تمامی کسانی که با وی بودند، از نخستین روز ربیع الاول سال سیزدهم بعثت که مصادف با روز پنج شنبه بود، آغاز گردید و دوازدهم ربیع الاول به هنگام ظهر وارد سرزمین مدینه شدند. آن حضرت، در آغاز در روستای «قبا» فرود آمد و دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر به جا آورد. پیامبر(ص) هم چنان نماز پنجگانه خویش را دو رکعت، دو رکعت می‏خواند و در خانه عمرو بن عوف به مدت ده روز اقامت گزید و منتظر رسیدن علی(ع) و سایر مهاجران مکه ماند.
علی علیه السلام پس از چندی از مکه به قبا رسید و در خانه عمرو بن عوف به پیامبر(ص) پیوست. از آن پس، پیامبر(ص) تصمیم گرفت به سوی یثرب حرکت کند. روز جمعه هنگام طلوع خورشید، در محله بنی سالم بن عوف فرود آمد و برای آنان نقشه مسجدی را پی‏ریزی کرد و قبله آن را تعیین نمود و دو رکعت نماز جمعه به جای آورد و برای نمازگزاران، دو خطبه خواند. سپس همان روز به سوی یثرب روان شد و در این هنگام، علی(ع) همراه وی بود. آن حضرت سوار بر شتر بود و به هر قبیله‏ای از اهالی یثرب که می‏رسید، آنان تقاضا می‏کردند که آن حضرت در محله آنان فرود آید. استقبال شایانی از آن حضرت به عمل آوردند و آن حضرت به آنان فرمود: مهار شتر را رها کنید و او مأمور است.
شتر، هم چنان به پیش می‏رفت تا به مکانی رسید که هم اکنون مسجدالنبی (ص) در آن است. در آن جا شتر زانو زد و پیامبر(ص)پیاده شد. ابوایّوب انصاری که در آن نزدیکی خانه داشت، اسباب و اثاث آن حضرت را به خانه خود برد و پیامبر(ص) همراه با حضرت علی(ع) وارد خانه وی شدند، تا این که مسجدالرسول(ص) ساخته شد و پیامبر(ص) برای خویش و علی خانه‏ای ساخت و از آن پس به خانه‏های خود رفتند.
سعید بن مسیّب، به امام زین العابدین(ع) عرض کرد: فدایت گردم هنگامی که پیامبر(ص) به سوی مدینه می‏آمد، ابوبکر همراه وی بود، از کجا از وی جدا شد؟ امام فرمود: هنگامی که پیامبر(ص) از مکه به قبا آمد، ابوبکر همراه وی بود. پیامبر(ص) در قبا به انتظار علی(ع) نشست. ابوبکر به پیامبر(ص) گفت: برخیز با هم به مدینه برویم، زیرا اهالی آن از دیدن تو خوشحال می‏شوند. آنان منتظر ورود تو به این شهرند. پس به سوی آنان رویم و در این جا به انتظار علی(ع) توقف مکن، زیرا گمان نمی‏کنم که علی(ع) تا یک ماه دیگر به تو رسد. پیامبر(ص) در پاسخش فرمود: هرگز از جایم حرکت نمی‏کنم تا پسر عمو و برادرم در نزد پروردگار متعال و دوستداشتنی‏ترین فرد خاندانم، همان کسی که با در خطر گذاشتن جانش مرا از دست مشرکان رهایی داد، به من بپیوندد.
امام زین العابدین(ع) فرمود: در این هنگام، ابوبکر به خشم آمد و ناراحت گردید
و حسادت علی(ع) بر وی عارض گردید و این نخستین دشمنی وی نسبت به رسول خدا(ص) درباره علی(ع) بود و نخستین سرپیچی وی از فرمان رسول خدا(ص).
ابوبکر هنگامی که اصرار پیامبر(ص) در باقی ماندن در محله قبا تا رسیدن حضرت علی(ع) را مشاهده کرد، از پیامبر(ص) جدا گردید و خود به سوی مدینه رفت. پیامبر(ص) نیز در آن جا توقف کرد تا حضرت علی(ع) به همراه سایر خاندان نبوی، از جمله حضرت فاطمه زهرا(س) به او پیوستند و به اتفاق هم به سوی مدینه حرکت نمودند.6
از این حدیث شریف و احادیث دیگر به دست می‏آید که هجرت پیامبر(ص) از مکه معظمه، از شب پنج شنبه، نخستین شب ربیع الاول آغاز گردید و پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربیع‏الاول به سوی یثرب حرکت کردند و در روز دوشنبه، دوازدهم همین ماه به روستای قبا (که در دو فرسنگی یثرب قرار داشت) وارد شدند و پس از چند روز توقف در این محل (و به روایت امام زین العابدین(ع) به مدت ده روز توقف در قبا) و با رسیدن حضرت علی(ع) در روز جمعه 23 ربیع الاول وارد شهر یثرب گردید و این شهر از آن پس، به مدینة‏الرسول(ص) شهرت یافت.
ولی برخی از مورّخان اهل سنّت، ورود حضرت علی(ع) را پانزدهم ربیع الاوّل ذکر کرده‏اند.
نزول آیه «جان نثاری» در شأن امام علی بن ابی طالب(ع)
(اول ربیع الاول نخستین سال هجری قمری)
نخستین شب ربیع الاول، مصادف با شب پنج شنبه، رویداد عظیمی در جهان بشریت، به ویژه در عالم اسلام به جود آمد و به «لیلة المبیت» معروف گردید.
ماجرای تاریخی آن را در صفحات پیش بیان کردیم و در این جا تنها به بحث قرآنی آن می‏پردازیم:
خداوند متعال برای تحسین و تقدیر از کارکرد امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(ع) که در شب هجرت پیامبر اکرم(ص) خطر را به جان خویش خرید و برای فریب مشرکان قریش در بستر پیامبر(ص) آرمید، تا آن حضرت به راحتی از خانه خود و از شهر مکه بگریزد، آیه‏ای بر پیامبرش نازل کرد و جان‏نثاری، فداکاری، تعهد و ایمان حضرت علی(ع) را ستود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَوءُوفٌ بِالْعِبَادِ»7؛ برخی از مردم (با ایمان و فداکار هم چون علی(ع) در لیلة المبیت، به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر«ص») جان خود را در برابر خشنودی خدا می‏فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.
تمامی مفسّران شیعه و اکثر مفسران اهل سنت، معتقدند که شأن نزول این آیه، فداکاری حضرت علی(ع) در لیلة المبیت و در بیان فضیلت و مقام آن حضرت است.
صاحب تفسیر شریف «مجمع البیان» می‏گوید: این آیه در میان راه مکه و مدینه، به هنگام هجرت پیامبر(ص) بر آن حضرت نازل گردید.8
هم چنین این مفسّر گرانقدر روایت می‏کند: هنگامی که حضرت علی(ع) در بستر پیامبر(ص) خوابید تا پیامبر(ص) از دسیسه مشرکان بگریزد، جبرئیل در بالای سر حضرت علی(ع) و میکائیل در پایین پاهایش قرار گرفته (و او را محافظت می‏نمودند) و جبرئیل به آن حضرت، می‏گفت: آفرین و خوشا به افرادی مانند تو، ای پسر ابی‏طالب! که خداوند متعال در میان فرشتگانش به تو مباهات می‏کند و به تو می‏نازد.9
این آیه، همان طوری که مؤمنان و خداجویان عالم را خشنود و به رسیدن مقام رضایتمندی پروردگارشان از آنان، امیدوار و دل‏گرم می‏گرداند، به همان سان، منافقان و دشمنان اهل بیت(ع) را ناراحت و ناامید می‏کند.
به عنوان نمونه، روایت شده که معاویة بن ابی سفیان، دشمن سرسخت خاندان پیامبر(ص)، چنان از این فضیلت ناراحت بود که «سمرة بن جندب» را با چهار صد هزار درهم تطمیع کرد که آن را با جعل یک حدیث دروغین، درباره «عبدالرحمن بن ملجم مرادی» (قاتل امام علی«ع») تفسیر کند و آن منافق نیز همین کار را انجام داد، ولی همان طوری که انتظار می‏رفت، حتی یک نفر، حدیث وی را نپذیرفته و بهایی برای حدیث جعلی وی قائل نشدند.10
آری، فداکاری حضرت علی(ع) در آن شب بزرگ، موجب رهایی وجود شریف رسول خدا(ص) از کید و کین مشرکان و هجرت سرنوشت ساز آن حضرت از مکه به مدینه و حیات مجدّد دین مبین اسلام شد و این فضیلتی است که پس از پیامبر(ص)، تنها شایسته وجود نازنین امیرمؤمنان می‏باشد. ما نیز با جبرئیل امین هم نوا شده و به آن حضرت عرض می‏کنیم: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مثلک یابن ابی طالب، یُباهی الله بک الملائکة.
میلاد مسعود امام جعفر صادق(ع)
(17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری)
روز جمعه، هنگام طلوع فجر (به روایتی در روز دوشنبه) هفدهم ربیع الاول سال 83 قمری از امام محمد باقر(ع) فرزندی دیده به جهان گشود و عالم انسانی را با انوار طیّبه خویش تابناک نمود. او را به نام عموی نیاکانش جعفر طیّار(ع)، «جعفر» نام نهادند. حضرت جعفر بن محمد(ع) دارای یک کنیه معروف به نام «ابوعبدالله» و دو کنیه غیر معروف به نام‏های ابو اسماعیل و ابوموسی بود. هم چنان، آن حضرت دارای القابی چند بود که معروف‏ترین آن‏ها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و فاضل.11
شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) وی را به صادق آل محمد(ص) می‏شناسند، زیرا آن حضرت، هرگز سخنی جز راست و درست، چیزی نفرمود.
بنا به روایتی، پیامبر اکرم(ص) در حیات خویش، تولد امام جعفر صادق(ع) را پیش بینی و پیش گویی و لقب «صادق» را برای وی برگزید. امام زین العابدین(ع)، جد بزرگوار امام جعفر صادق(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از رسول خدا(ص) روایت کرد که آن حضرت فرمود: هنگامی که فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین(ع)به دنیا آمد، وی را «صادق» بنامید، زیرا فرزندی از نسل پنجم او، نیز نامش جعفر است و به دروغ ادعای امامت و پیشوایی می‏نماید و در نزد خدای سبحان به «جعفر کذّاب» و افتراکننده به خدا، معروف شده است.
آن گاه امام زین العابدین (ع) گریست و فرمود: گویا، جعفر کذّاب را می‏بینم که خلیفه غاصب و ستم گر عصر خویش را برمی‏انگیزاند تا از امام غایب (حضرت مهدی«ع») تفحّص کرده و از وی جست‏وجو به عمل آورد.12
مادر گرامی امام جعفر صادق(ع)، فاطمه، معروف به «اُمّ فروه» از زنان نیکوسرشت، نیکوکار و نیکورفتار عصر خویش بود. این بانوی باتقوا و متدیّن، از جهت فضیلت و منقبت، سرآمد زنان روزگار خود به شمار می‏آمد وامام صادق(ع) در شأن و مقام وی فرمود: مادرم از زنانی بود که ایمان داشت، تقوا پیشه کرده و نیکوکاری می‏نمود و خدا، نیکوکاران را دوست دارد.13
اُمّ فروه، دختر «قاسم بن محمد بن ابی بکر» و از خاندان معروف صدر اسلام است. پدرش قاسم بن محمد، از فقهای هفت گانه معروف مدینه و از معتمدان و دوستان امام زین العابدین (ع) بود و پدر بزرگش «محمد بن ابی بکر» از یاران فداکار امام علی بن ابی طالب(ع) و از مخالفان سرسخت عثمان بن عفان بود و در راه وفاداری به مولا و مرادش حضرت علی(ع) ، در مصر مورد هجوم سپاهیان معاویة بن ابی سفیان قرار گفت و به طرز فجیعی به شهادت رسید.
بدین گونه امام جعفر صادق(ع) هم از سوی پدر و هم از سوی مادر به شهیدان بزرگ و سرافراز اسلام اتصال پیدا می‏کند.
امام جعفر صادق(ع) مدت دوازده سال، حیات بابرکت جدّ گرامی اش امام زین‏العابدین(ع) را درک کرد و از مکتب تربیتی و علمی وی بهره وافر یافت.
هم چنین، آن حضرت مدت 32 سال از وجود شریف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود و در تمام رویدادهای مهم در کنار پدر ارجمندش قرار داشت. مدت امامت امام جعفر صادق(ع) 33 سال و ده ماه (از ذی حجه سال114 تا 25 شوال سال 148 قمری) بود و در ایّام زندگی بابرکت خویش با خلاف غاصبانه چند تن از خلفای اموی و دو تن از خلفای عباسی به شرح ذیل معاصر بود:
1 ـ عبدالملک بن مروان (86 ـ 65 ق)؛
2 ـ ولید بن عبدالملک (99 ـ 86 ق)؛
3 ـ سلیمان بن عبدالملک (99 ـ 96ق)؛
4 ـ عمر بن عبدالعزیز (101 ـ 99 ق)؛
5 ـ یزید بن عبدالملک (105 ـ1ـ1 ق)؛
6 ـ هشام بن عبدالمک (125 ـ 105ق) ؛
7 ـ ولید بن یزید (126 ـ 125 ق)؛
8 ـ یزید بن ولید (126 ـ 126 ق)؛
9 ـ مروان بن محمد (132 ـ 126 ق)؛
10 ـ ابوالعباس سفاح (136 ـ 132ق)؛
11 ـ منصور دوانیقی (158 ـ 136 ق).
گفتنی است که نُه نفر اول از طایفه بنی امیه و دو نفر آخر از خاندان بنی‏عباس بودند و آن حضرت از هر دو طایفه، سختی‏ها و بی‏مهری‏های فراوانی دید، اما چون آن امام بزرگوار در انتهای دوران خلافت ستم کارانه امویان و در آغاز خلافت فریب کارانه عباسیان می‏زیست، فرصت مناسبی به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از یک طایفه غاصب به طایفه غاصب دیگر و سرگرم شدن آنان به یکدیگر، مکتب اهل‏بیت(ع) را به مسلمانان بشناساند و زمینه ترویج و تبلیغ این مکتب را مهیّا سازد و از این راه، بیشترین بهره را نصیب اسلام و مسلمانان نماید.
آن حضرت با تشکیل حوزه علمیه و تعلیم شاگردانی مبرز چون: هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفی در جهان اسلام و مذهب شیعه پدید آورد و جهانیان را با اسلام ناب محمدی(ص) و مکتب حیات بخش اهل بیت(ع) آشنا ساخت. به همین جهت، وی را پایه گذار مذهب «امامیّه» دانسته و شیعیان امامی اثنی عشری را شیعه جعفری می‏گویند. سرانجام این امام همام، در سن 65 سالگی به وسیله زهری که منصور دوانیقی، به واسطه عوامل و مزدوران خود در مدینه، به آن حضرت خورانید، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسید.
تاریخ شهادت وی، 25 شوال سال 148 قمری می‏باشد.

هفته وحدت

هفته وحدت چیست؟ علت نامگذاری هفته وحدت



عکس هفته وحدت



هفته وحدت چیست؟

علت نامگذاری هفته وحدت

فاصله میان ۱۲ ربیع الأول که سالکَرد ولادت بیامبر اکرم (ص) بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع الأول که تاریخ ولادت رسول الله محمد صلى الله علیه و آله بنا بر روایات موجود در شیعه است ، از سوی امام خمینی ره ، به عنوان هفته وحدت نامکَذاری شده است . ارکَانی رسمی هم با نام ( مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی ) رسما الان در حال فعالیت هست ( ابتدا زیر نظر سازمان فرهنکَـ و ارتباطات بود اما اکنون جند سالی است که به شکل مستقل کار می کند و از این سازمان جداشده است ، و هر ساله کنفرانسهایی برگزار می کند ، که کنفرانس بین المللی وحدت در هفته وحدت هر ساله در تهران برکَذار می شود و علمای بزرکَـ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند . و همواره از شخص مقام معظم هبری تا همه مسولین این مملکت تأکید دارند که وحدت میان مسلمانان باید ایجاد شود و عوامل تفرقه خشکانده شود.
به امیدروزی که به این آرزوی دیرینه قرآن،اسلام،پیامبر،امام،رهبروهمه مسلمین جامه عمل پوشانده شود
پس به پیش بسوی وحدت واتحاد اسلامی دربرابرکفروشرک ونفاق واستکبارواستثمار

تاریخ هفته وحدت

دوازده تا بیست ودو ربیع الاول هفته وحدت امت اسلامی

دلیل نام گذاری هفته وحدت چیست

۱-به دلیل این که دین اسلام دین کامل و تحریف نشده یکتاپرستی است.

۲-برای حفظ وحدت میان اهل سنت وشیعه که در زادروز رسول ا… اتفاق نظرندارند.

۳-برای این که قرآن کتابی است آسمانی و جامع که برای راهنمایی همه بشریت نازل شده.
۴-به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی که مدیون وحدت امت اسلامی است

شعر هفته وحدت

امشب رسیده رهبری که معنی دینه
باید برای عرض ادب برم مدینه ۲
تویی همه ی دین من     آرامش و تسکین من
ای مظهر آیین من     ابا الزهرا ۳
شراب چشات کوثره     شور عاشقیت محشره
دل تو جای حیدره     ابا الزهرا ۳

********

با اومدن تو دلامون به شور و شینه
ساقیِ می امشب ما جد حسینه ۲
آروم وقرار دلم     نشاط بهار دلم
طبیب و نگار دلم     ابا الزهرا ۳
یارم حبیب سرمده     توی دلبرا ارشده
لقب زیباش احمده     ابا الزهرا ۳