کتابخانه عمومی آزادگان لیسار
کتابخانه عمومی آزادگان لیسار

کتابخانه عمومی آزادگان لیسار

رحلت امام (ره)

نتیجه تصویری برای رحلت امام خمینی

حیرت خلایق

تورا انگار خدا فرستاده بود که حیرت خلایق را دامن بزنی و اللّه اکبر آنها را برانگیزی! حیرانیم که چگونه در یک وجود می تواند شهامت و محبت، صلابت و مهر، زهد و جهاد، عرفان و سیاست، عشق و کیاست تجلّی کند. در حیرتیم که چگونه یک نفر با دست خالی و تنها با نیروی ایمان می تواند حکومتی محکم و پولادین را با همه اطلاعات و امنیت و سلاح و تبلیغاتش متلاشی کند و نظام نوی را بنیان نهد. متحیریم که چگونه یک انسان می تواند دستی بر سر یتیمان و مستضعفان داشته باشد و با دست دیگر پایه های تخت ابرقدرت ها را بلرزاند.

... و ما هم چنان غرق دریای حیرتیم که تو از کجا آمده بودی؟ چگونه چندی بر خاک دوام آوردی؟ و اکنون تو را خدا در کجا همسایه خویش کرده است؟

شیون شقایق

خمینی، آخرین تجلّی ذوالفقار بود؛ مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را در هم می شکست؛ مردی که با لب هایش سماع می کرد؛ مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم؛ مردی که سلمان فارسی را به همه زبان ها ترجمه کرد، مردی که با اباذر برادر بود؛ مردی که با باران های موسمی نیایش، پایان خشکسالی بود؛ مردی که در بازارها، تجلّی می فروخت و به خیابان ها، پرچم هدیه می داد؛ مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد؛ مردی که ما را به اوایل آخرالزمان رسانید. خمینی کجایی؟!

میراث دار همه انبی

«نوحی» بود که در موج خیز فتنه و توفان سهمگین حوادث، سکان سفینه امت را به کف با کفایت خود گرفت و خلق را به ساحل شکوه و عظمت فرود آورد؛ «خلیلی» که با تبر عزم و اراده استوار خویش، بت های جاهلیت جدید را در هم شکست؛ «کلیمی» که درماندگان قید بردگی و ذلّت را به ارض موعود و کرامت رسانید؛ مسیحایی که با انفاس حیات بخش خویش جان در کالبد مردگان دمید؛ و وارث شایسته محمّد صلی الله علیه و آله وسلم که در جهان صلای عدل و آزادی درداد و جهانیان را به صراط مستقیم رشد و هدایت فرا خواند و دوزخیان زمین و مستضعفان زمان را به بهشت آزادی و رهایی نوید داد.

نماینده مسیح

به خاطر دارم شب های «نوفل لوشاتو» را که مدت شش شب، نماز مغرب و عشا را در محضر امام بودم روحانیت نماز و نحوه برگزاری آن، آن چنان جالب و دلپذیر بود که گروهی از زن و مرد و کودک مردم محل با این که مسیحی بودند قبل از شروع نماز، با فاصله ای که پلیس معین کرده بود می ایستادند و عاشقانه به جمال ملکوتی امام می نگریستند این تعبیر را همان وقت به واسطه ای از مردم روستا شنیدم که می گفتند: «او اگر مسیح نیست، نماینده مسیح است که در روستای ما تجلّی کرده است».

فراسوی باور

«روبن وودورث کارلسن»، خبرنگار و مفسر غربی، اولین دیدار خود با حضرت امام را به زیبایی این چنین توصیف می کند «... هنگامی که در به روی او باز شد، من تندبادی از انرژی را تجربه کردم که از میان در و از طریق عبای قهوه ای، عمامه و ریش سفید او به همه منتشر می شد و کوچک ترین ذرّه مولکول در آن ساختمان را به حرکت در می آورد و آن چنان توجه را به خود جلب می کرد که هرچیز دیگر محو می شد. او یک هاله سیال نور بود که به وجدان همه در آن مکان نفوذ می کرد. او هرآنچه را انسان سعی می کرد قبل از دیدنش از وی ترسیم کند، نابود می ساخت. او به قدری بر خود مسلط بود که احساسات مرا به کلی تحت تأثیر قرار داد و مرا در فراسوی بینش ها و فرآیند تجربیاتم هدایت نمود».

ابعادی از عبودیت و عرفان

«در یکی از جلسات خصوصی که به حضورشان شرفیاب شدم، صحبت از دعا شد. از مجموع فرموده های ایشان، بنده مطمئن شدم که سال های متمادی زیارت عاشورای ایشان ترک نشده و هم چنین چندین سالی که در عراق بودند، زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را هرشب ساعتی معین انجام می دادند و بسیار کم اتفاق افتاد که شبی آن را ترک کنند. هم چنین زیارت امین اللّه و جامعه را زیاد می خواندند. به هنگام قرائت قرآن بسیار مؤدب می نشستند و در آیات قرآن بسیار عمیق می شدند و بسیار مقید بودند که روزهای سوگواری در مجالس روضه شرکت کنند».

امام و حضور فعال زنان

«امام در پاسخ به افرادی که از ایشان در خواست کرده بودند از ورود خانم ها در تظاهرات و راهپیمایی های دوران انقلاب جلوگیری کنند تا احیانا اهانت و هتک حرمتی نسبت به آنها نشود، می فرمودند: «خانم ها دوش به دوش مردان در کنار آقایان در تمام مراحل شرکت داشته باشند و هیچ کس حق ندارد تفوهی (حرف و سخنی) نسبت به مسئله جدا کردن خانم ها از حرکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشد».

بهترین الگو

«امام، نصایحشان را فقط در قالب گفتار بیان نمی کردند؛ بلکه رفتار و عمل ایشان مهم ترین الگو برای ما بود. ایشان حتی خطاها و اشتباهات ما را هم زبانی تذکر نمی دادند؛ بلکه عموما نارضایتی خود را با عمل ابراز می داشتند که این برای ما مؤثرتر بود»

امام در خانه

«امام، مقید بودند تا آن جا که امکان دارد کار خود را بر دیگری تحمیل نکنند وکار خودشان را خودشان انجام بدهند. در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام روی پشت بام، متوجه می شدند که چراغ آشپزخانه یا دست شویی روشن مانده. خودشان راه می افتادند و سه طبقه را در تاریکی پایین می آمدند و چراغ را خاموش می کردند».

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.