تورا انگار خدا فرستاده بود که حیرت خلایق را دامن بزنی و اللّه اکبر آنها را برانگیزی! حیرانیم که چگونه در یک وجود می تواند شهامت و محبت، صلابت و مهر، زهد و جهاد، عرفان و سیاست، عشق و کیاست تجلّی کند. در حیرتیم که چگونه یک نفر با دست خالی و تنها با نیروی ایمان می تواند حکومتی محکم و پولادین را با همه اطلاعات و امنیت و سلاح و تبلیغاتش متلاشی کند و نظام نوی را بنیان نهد. متحیریم که چگونه یک انسان می تواند دستی بر سر یتیمان و مستضعفان داشته باشد و با دست دیگر پایه های تخت ابرقدرت ها را بلرزاند.
... و ما هم چنان غرق دریای حیرتیم که تو از کجا آمده بودی؟ چگونه چندی بر خاک دوام آوردی؟ و اکنون تو را خدا در کجا همسایه خویش کرده است؟
خمینی، آخرین تجلّی ذوالفقار بود؛ مردی که با ابروانش خیبرهای زمان را در هم می شکست؛ مردی که با لب هایش سماع می کرد؛ مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم؛ مردی که سلمان فارسی را به همه زبان ها ترجمه کرد، مردی که با اباذر برادر بود؛ مردی که با باران های موسمی نیایش، پایان خشکسالی بود؛ مردی که در بازارها، تجلّی می فروخت و به خیابان ها، پرچم هدیه می داد؛ مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد؛ مردی که ما را به اوایل آخرالزمان رسانید. خمینی کجایی؟!
«نوحی» بود که در موج خیز فتنه و توفان سهمگین حوادث، سکان سفینه امت را به کف با کفایت خود گرفت و خلق را به ساحل شکوه و عظمت فرود آورد؛ «خلیلی» که با تبر عزم و اراده استوار خویش، بت های جاهلیت جدید را در هم شکست؛ «کلیمی» که درماندگان قید بردگی و ذلّت را به ارض موعود و کرامت رسانید؛ مسیحایی که با انفاس حیات بخش خویش جان در کالبد مردگان دمید؛ و وارث شایسته محمّد صلی الله علیه و آله وسلم که در جهان صلای عدل و آزادی درداد و جهانیان را به صراط مستقیم رشد و هدایت فرا خواند و دوزخیان زمین و مستضعفان زمان را به بهشت آزادی و رهایی نوید داد.
به خاطر دارم شب های «نوفل لوشاتو» را که مدت شش شب، نماز مغرب و عشا را در محضر امام بودم روحانیت نماز و نحوه برگزاری آن، آن چنان جالب و دلپذیر بود که گروهی از زن و مرد و کودک مردم محل با این که مسیحی بودند قبل از شروع نماز، با فاصله ای که پلیس معین کرده بود می ایستادند و عاشقانه به جمال ملکوتی امام می نگریستند این تعبیر را همان وقت به واسطه ای از مردم روستا شنیدم که می گفتند: «او اگر مسیح نیست، نماینده مسیح است که در روستای ما تجلّی کرده است».
«روبن وودورث کارلسن»، خبرنگار و مفسر غربی، اولین دیدار خود با حضرت امام را به زیبایی این چنین توصیف می کند «... هنگامی که در به روی او باز شد، من تندبادی از انرژی را تجربه کردم که از میان در و از طریق عبای قهوه ای، عمامه و ریش سفید او به همه منتشر می شد و کوچک ترین ذرّه مولکول در آن ساختمان را به حرکت در می آورد و آن چنان توجه را به خود جلب می کرد که هرچیز دیگر محو می شد. او یک هاله سیال نور بود که به وجدان همه در آن مکان نفوذ می کرد. او هرآنچه را انسان سعی می کرد قبل از دیدنش از وی ترسیم کند، نابود می ساخت. او به قدری بر خود مسلط بود که احساسات مرا به کلی تحت تأثیر قرار داد و مرا در فراسوی بینش ها و فرآیند تجربیاتم هدایت نمود».
«در یکی از جلسات خصوصی که به حضورشان شرفیاب شدم، صحبت از دعا شد. از مجموع فرموده های ایشان، بنده مطمئن شدم که سال های متمادی زیارت عاشورای ایشان ترک نشده و هم چنین چندین سالی که در عراق بودند، زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را هرشب ساعتی معین انجام می دادند و بسیار کم اتفاق افتاد که شبی آن را ترک کنند. هم چنین زیارت امین اللّه و جامعه را زیاد می خواندند. به هنگام قرائت قرآن بسیار مؤدب می نشستند و در آیات قرآن بسیار عمیق می شدند و بسیار مقید بودند که روزهای سوگواری در مجالس روضه شرکت کنند».
«امام در پاسخ به افرادی که از ایشان در خواست کرده بودند از ورود خانم ها در تظاهرات و راهپیمایی های دوران انقلاب جلوگیری کنند تا احیانا اهانت و هتک حرمتی نسبت به آنها نشود، می فرمودند: «خانم ها دوش به دوش مردان در کنار آقایان در تمام مراحل شرکت داشته باشند و هیچ کس حق ندارد تفوهی (حرف و سخنی) نسبت به مسئله جدا کردن خانم ها از حرکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشد».
«امام، نصایحشان را فقط در قالب گفتار بیان نمی کردند؛ بلکه رفتار و عمل ایشان مهم ترین الگو برای ما بود. ایشان حتی خطاها و اشتباهات ما را هم زبانی تذکر نمی دادند؛ بلکه عموما نارضایتی خود را با عمل ابراز می داشتند که این برای ما مؤثرتر بود»
«امام، مقید بودند تا آن جا که امکان دارد کار خود را بر دیگری تحمیل نکنند وکار خودشان را خودشان انجام بدهند. در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام روی پشت بام، متوجه می شدند که چراغ آشپزخانه یا دست شویی روشن مانده. خودشان راه می افتادند و سه طبقه را در تاریکی پایین می آمدند و چراغ را خاموش می کردند».
روز دوشنبه سوم خرداد ماه 61 کسى نبود که لبخند شادى و سرور بر لب نداشته باشد.
کسى نبود که شورو شوق تمام وجودش را فرانگرفته باشد.
کسى نبود که اشک اشتیاق از دیدگان جارى نسازد و کسى نبود کهخداوند قادر متعال را شکر نگوید؛ چرا که در چنین روزى فتحى عظیم نصیب لشگریان توحید شده بود و آن،فتح خرمشهر بود.
سوّمین مرحله عملیات پیروز بیتالمقدس به قصد آزادسازى خرمشهر آغاز گشت.
این عملیات که با رمز »یامحمد بن عبداللَّه« شروع شد در مراحل اولیه، با تصرف پایگاه مرزى کوشک همراه بود، همچنین ضرباتسخت و هولناکى بر تیپهاى 9 و 238 گارد مرزى دشمن وارد آمد و تعداد کثیرى از مزدوران بعثى به اسارتلشکریان جبهه توحید در آمدند که در میان آنها افسران عالیرتبه رژیم بعثى نیز به چشم مىخوردند.
بهدنبال این پیروزىهاى بزرگ بود که خاکریزهاى دشمن یکى پس از دیگرى به تصرف قواى اسلام درآمد وفرماندهان مزدور عراقى در اوج وحشت و هراس، پى در پى فرمان عقب نشینى صادر کردند.
در ساعت شش و پانزده دقیقه بامداد روز یکشنبه، دوم خرداد ماه سال 61، سپاهیان اسلام خرمشهر را بهمحاصره خویش درآوردند و دشمن زبون را که راهى جز فرار نداشت با بلندگو دعوت به تسلیم کردند. تإے؛ّّساعت نُه بامداد بیش از پنج هزار نفر از قواى کفر به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.
روز دوشنبه قواى کفر به قصد بازپس گیرى مناطق آزاد شده اقدام به پاتک نمود که با هوشیارى دلاوراناسلام این پاتک دفع گردید و تعداد زیادى از قواى صدام کافر کشته و زخمى و بیش از سه هزار نفر دیگر بهاسارت در آمدند.
الطاف خداوند قادر، پى در پى رزمندگان خداجوى اسلام را فرا مىگیرد و این امدادهاى الهى لحظه به لحظه برپیشروىها مىافزاید تا اینکه سرانجام پس ازمدتها انتظار، در اوج بهت و ناباورى و سرگیجه دشمنانخونخوار اسلام و در کمال امیدوارى مؤمنان به رحمت پروردگار رحیم، خرمشهر آزاد مىشود.
یکى ازکسانى که از نزدیک شاهد مراحل مختلف فتح و پیروزى لشکریان حق بوده، در قسمتى از خاطراتشلحظات پیشروى و فتح و ظفر را اینگونه توصیف مىکند:
»تدارک آزادى خرمشهر از عملیات بیتالمقدس پىریزى شده بود، این عملیات ترس و وحشت عجیبى بر دلعراقىها افکنده بود.
با وجودى که دشمن براى نگهدارى خرمشهر مرتب دست به ضد حمله مىزد، ولى اینضد حملهها در اراده پولادین رزمندگان اسلام هیچگونه خللى بوجود نیاورده و دشمن زبون در هر ضد حملهبا تعداد زیادى کشته و مجروح و از دست دادن مقادیرى مهمات و سلاح به عقب مىنشست.
واحد آر - پى - جى 7 سپاهیان اسلام امان دشمن را بریده بود.
در آن روزها همه چیز حکایت از پیروزى بزرگمىکرد.
طوفان شوق سراپاى وجود همه رزمندگان را فرا گرفته بود.
هیچ نیرویى قادر نبود در مقابل ایننیروى الهى ایستادگى کند.
روزها بهسرعت مىگذشتند و فاصله رزمندگان اسلام لحظه به لحظه به خرمشهر کمتر مىشد.
مزدوران بعثىمىخواستند به هر نحو شده خرمشهر را از دست ندهند، چون که مىدانستند خرمشهر تعیین کنندهسرنوشت جنگ است، به همین دلیل در اطراف شهر خاکریزهایى به ارتفاع چند متر احداث کرده بودند وصدام بهترین نفرات خود را به خرمشهر فرستاده بود.
عراق فکر مىکرد با مقاومت، کارى از دستش ساخته است.
فرماندهان عراقى مرتب سربازان را تهدیدمىکردند که در شهر بمانند، ولى ساعت به ساعت فشار رزمندگان اسلام بر روى مزدوران بیشتر مىشد.
لشکریان اسلام قبل از ورود به خرمشهر، شهرک ولىعصر را که پس از ورود قواى کفر به مرز شلمچه محلاستراحت آنان شده بود از لوث وجود صدامیان کثیف پاکسازى کردند و این شهرک عربنشین را از دستدشمن خارج ساختند.
نزدیکىهاى ظهر، نیروهاى اسلام دسته دسته از شمال شهر وارد خرمشهر شدند و از فلکه راه آهن پا به داخلشهر گذاشتند.
جنگ خیابانى و تن به تن آغاز گشت.
عدهاى از مزدوران هنوز در محوطه بندر و گمرک دفاع مىکردند، اما درعرض کمتر از چند ساعت فلکه راه آهن و محوطههاى اطراف کلاً آزاد شد.
همان فلکهاى که روزهاى اول مهرماه59 جوانان خرمشهرى در آنجا با کوکتل مولوتف جلوى تانکهاى عراق ایستاده بودند، ولى این دفعه وضعفرق مىکرد، این دفعه لشکر پیروز و ظفرمند، دلاوران اسلام بودند.
این دفعه لشکریان اسلام با رشادت خوددرسى به صدامیان دادند که هیچوقت خیال تجاوز به میهن اسلامى ایران به سرشان نزند.
یکى از هلیکوپترهاى عراقى که آمده بود از محوطه بندر، فرماندهان عراقى را فرارى دهد، در اثر شلیکگلولههاى سلحشوران ایرانى در محوطه بندر سقوط کرد و عدهاى از مزدوران از ترس، خود را به آب انداختهبودند تا از طریق شط به آن سوى مرز فرار کنند.
در بعد از ظهر دوشنبه 3 خرداد ماه، دلاوران اسلام از مسجد جامع خرمشهر صداى اللَّه اکبر را به گوشرسانیدند.
ولادت و زندگی مهدی موعود(عج), از رخدادهای مهم است و ریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حیات طولانی, ظهور و امامت آن حضرت, مسأله ای است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی و رفتاردین باوران, بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّی و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمین فرزند امام حسین(ع), دوازدهمین پیشوای شیعیان و...1
گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2
با وجود این شواهد و قراین, که در درستی آنها تردیدی نیست, هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد.
در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم.
حضرت مهدی(عج), ولادت استثنایی داشته و این,برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست.
از این روی ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن, تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.
این فراز و نشیبها, تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی, موضعی خاص انتخاب می کردند.
پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگری یافت.
امام جواد, و امام هادی و امام حسن عسگری(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.
از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر می بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی, از آنان سلب گردید.
این محاصره و سخت گیری, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4
گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن.
متوکل عباسی, پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام, به سامراء گسیل داشت.
به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5
روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود.
پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت, گویای این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی, می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.
تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.
از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع), می افزودند, مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان, راه به جایی نبرد.
امام هادی(ع), در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت.
داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود, به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.
مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شماری می کردند و نگران آینده بودند.
امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران می داد:
(… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8.
به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.
با تلاوت مکرر آیه شریفه:
به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد.
از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهی, تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…10
اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند11.
تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12.
امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید, فرمود:
ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.
بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14
بدینوسیله به اطلاع شهروندان محترم و اعضای عزیزکتابخانه میرساند که به مناسبت نیمه شعبان روز شنبه 1 خرداد
کتابخانه مبادرت به عضو گیری رایگان مینماید..
لازم به یاد اوری است که به همراه داشتن کد ملی الزامیست.
با تشکر.
نهاد کتابخانه های عمومی کشور ششمین جشنوارة کتاب خوانی رضوی را برگزار می نماید.
اهداف: